نه نه سرما!


دیروز برای اولین بار برای عکاسی در زمستان 89 رفتم بیرون. طبق عادت همیشگی و برای اینکه می خواستم از رودخانه عکس بگیرم و long exposure و این حرفها، قبل از طلوع آفتاب از خونه زدم بیرون. اما سرمای عجیب و غریبی بود. به یاد قدیمها از کل محاسن مبارک قندیل آویزان شده بود! دستها و پاهام از کار افتاده بود طوری که نمی تونستم دکمه شاتر رو فشار بدهم. در یک همچین اوضاعی، کنار یک رودخانه یخ زده که هوا چند درجه سردتر میشه، در یک دره ای که یحتمل خونه نه نه سرما همونجا بود، مادامی که راه بروید مشکل چندانی ندارید. اما اگر 2 ساعت توی رودخانه با سه پایه و دوربین یخ زده کلنجار برید، مدام مجبور باشید compensation کنید، یک پای سه پایه که روی یخ مدام سر می خوره روی اعصابتون پاتیناژ بره، روی LCD و دهنه لنز مدام بخار بشینه و بعد هم یخ بزنه، بعد هم وسواس داشته باشید که کادر خوبی ببندید و قص علی هذا...عن قریب نه نه سرما در آغوشتان خواهد کشید!
خب ما که گرگ یخ دیده ایم اما طفلکی این D50 ما بدجوری سردش شده بود. نفسم که بهش می خورد روی بدنه یخ می زد! اما عجیب بود که هنوز کار می کرد. فقط هر از چند گاهی باطریش می ایستاد که بعد از عملیات احیا مجددا به کار می افتاد.
یک بار تقریبا 20 دقیقه مشغول بستن یک کادر و تنظیم دوربین بودم که بالاخره همون چیزی شد که می خواستم دکمه تاخیر شاتر رو زدم و با خوشحالی بلند شدم، سرم خورد به شاخه بالای سرم و برفهای روی شاخه ریخت روی دوربین و نزدیک بود با سر بره داخل رودخونه!
خلاصه خیلی خوش گذشت جای همه خالی.