پيش از اين در لب سيب
دست من شعله ور مي شد
پيش از اين يعني
روزگاري كه انسان از اقوام يك شاخه بود
روزگاري كه در سايه برگ ادراك
روي پلك درشت بشارت
خواب شيريني از هوش مي رفت
از تماشاي سوي ستاره
خون انسان پر از شمش اشراق مي شد

2 comments:

ناشناس گفت...

Payam jan vaghean karet doroste ! kheyli zibast pesar . . .

inja koja hast ?

Payam Hamzei گفت...

سلام جناب عباسی
باغهای اطراف لواسان
با تشکر