نور جنون!


یک روز خیلی سرد زمستانی برای عکاسی از رودخانه و قندیلهای اون و برای اینکه نور کم باشه تا بتونم با سرعت پایین عکاسی کنم،
صبح خیلی زود قبل از اینکه آفتاب دره را روشن کند سه پایه رو علم کردم. عکاسی کنار رودخانه در حالی که آب پاهامو خیس کرده بود و فیکس کردن سه پایه روی سنگهای یخ زده و تنظیم کادری که می خواستم طاقت فرسا شده بود ، همراهم با تعجب و شاید هم با تاسف به من نگاه می کرد و شاید هم در دل دعا می کرد که خداوند جنون منو درمان کند تا برای گرفتن فقط یک عکس، یک ساعت تمام در سرمای چند درجه زیر صفر همراه با سوز شدید و ترشح آب یخ زده رودخانه خودمو عذاب ندم.اما ظهر که برمی گشتیم شخصی را دیدم که به مرض من دچار بود! هر چند آفتاب بالا اومده بود اما هوا هنوز فوق العاده سرد بود طوری که رنگهای این نقاش یخ می زد و او هم با مشقت و دستان یخ زده در حال نقاشی بود.


اگر کسی به این مرض مبتلا نباشد حتما اون عکاس،اون نقاش و یا اون کوهنورد و ... را ملامت کرده و در دل به حالش افسوس می خورد و شاید نیشخندی تمسخرآمیز هم نثارش کند.اما من فکر می کنم خداوند این جنون، این عشق و یا این نور را به کسانی که انتخاب کرده، هدیه داده است.

blog comments powered by Disqus