کوهنوردی یا عکاسی؛ مسئله این است.



همیشه حسرت می خوردم که ای کاش این ابزار و این تجربه در عکاسی رو 10-15 سال پیش داشتم. وقتی که هر هفته برنامه کوهنوردی داشتیم و جایی در ایران نبود که به قول محمد صالح علا، با آن زلفی گره نزده باشیم!

اما حالا می بینم همون بهتر که نداشتم. چون یا به قله نمی رسیدیم، یا اینقدر برنامه طولانی میشد که به شب می خوردیم و احتمالا یخ می زدیم. البته اگر قبل از اون همنوردانِ جان به علت عقب ماندنهای پیاپی و منتظر من ماندن، از خجالتم در نمی آمدند!

برای اجرای یک برنامه کوهنوردی مخصوصا در زمستان، زمانبندی برنامه خیلی مهمه. ولی اینقدر مناظر زیبای کوهستان، وسوسه انگیز است که نمیشه نایستاد و عکسی نگرفت. اون هم عکاسی من که برای یک شات باید کلی عملیات ژانگولر و بالا پایین بکنم تا عکسی رو که می خوام بگیرم. نتیجه این میشه که یک برنامه 6 ساعته 10 ساعت طول می کشد!

خلاصه وقتی جوانتر بودم، کوه می رفتم و عکاسی هم می کردم، اما حالا کوه می رم تا عکاسی کنم. اون موقع از عکاسی می موندم الان از کوهنوردی! حداقل زمان نگاتیو خوبیش این بود که دیگه وقتی برای دیدن عکس و هیستوگرام گرفته نمیشد و یا فیلم تموم میشد و خلاص. یک رول 36تایی برای یکی دو برنامه بس بود. اما حالا تا 400-500 تا عکس نگیرم و مموری پر نشه که ول کن نیستم. تازه وقتی هم حافظه پر میشه، می گردم عکسهای خراب رو پاک می کنم تا فضا برای عکس جدید پیدا کنم.

خلاصه که این دو بدجوری هووی هم شده اند و من هم مثل همه مردهای دوشلواره بد جوری این وسط گیر کردم!

blog comments powered by Disqus